کمی با شهدا  راحت تر و صمیمی تر و مهربونتر حرف بزنیم
 

 

 

 
 

وبه هر از چند گاهی داستانهایی نورانی از شهدا رو بشنویم

بیشتر ازشون بدونیم

کمی مقایسه کنیم

ما کی هستیم و انها کی بودند




اینطور که فلان بازیگر رو میشناسیم به فلان فوتبالیست عشق می ورزیم


اینطور که  فلان پسر یا دختر رو مثلا عاشقانه وار دوست داریم

 

آیا ما شهدا رو هم دوست داریم؟

 

 

آیا اصلا اونا رو میشناسیم؟

آیا با آنها درد ودل کردیم ؟

آیا انها رو فهمیدیم ؟

شاید دوستان خوبی برای تنهایی های ما باشند.

 

 

 

 

دلهای پاکشون منتظر شنیدن حرفهای دل ماست

آنها فقط یه نگاه آسمانی از ما میخواهند تا شیرینی دوستی شان را حس کنیم

 

 

کاری کنیم که از اعمال خود راضی باشیم


حس کنیم که لبخند خدا همراه ماست

 

 

بله * ما شهدایی داریم

که نورند

 زنده اند

 از احوال ما با خبرند

 با اعمال ما شادمان وگریان میشوند

 پس ..

 

 

 دوست و دشمن خودمونو بشناسیم

   هرکسی با دوستی به آرامش میرسه که نور خدا دلش وجود داشته باشه

 

 

هیچ وقت ناپاکی آرامش واقعی به ارمغان نمی آورد

 

 

 

در پناه کسانی باشیم که از خود گذشتند تا ما اینگونه آرام باشیم

 

 

 

 

تنها با دل بر جا ماندم          چون آهی بر لب‌ها ماندم

 

راز خود، به کس نگفتم           عشقت را به دل نهفتم

 

با یادت شبی که خفتم         چون غنچه‌ی سحر شکفتم

 

دل من ز غمت فغان برآرد

 

دل تو ز دلم خبر ندارد

 

دل تو ز دلم خبر ندارد

 

پس از این نخورم فریب چشمت

 

شرر نگهت اگر گذارد

 

وصلت را ز خدا خواهم

 

از تو لطف و صفا خواهم

 

کز مهرت بنوازی جانم

 

عمر من به غمت شد طی

 

تو بی من، من و غم تا کی

 

دردی هست نبود درمانم

 

تنها ماندم

 

تنها ماندم

 

تنها با دل بر جا ماندم

 

چون آهی بر لب‌ها ماندم