چقدر زیبا میگوید الهی ..

 

! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای ، و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای

 

 

 

 

الهی ! از پای تا فرقم ، در نور تو غرقم

 

« یا نورَ السموات و الارض ، أنعمتَ فَزِدْ »

 

الهی ! وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم

 

 

الهی ! چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم

 

 

الهی ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت ، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت

 

 

الهی ! چون عوامل طاحونه ، چشم بسته و تن خسته ام ؛ راه بسیار می روم و مسافتی نمی پیمایم . وایِ من اگر دستم نگیری و رهایی ام ندهی

 

 

الهی ! خودت می دانی که دریای دلم را جزر و مدّ است ؛ « یا باسط » بسطم ده ، و « یا قابض » قبضم کن

 

 

الهی !  ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است و رهزن های بسیار در کمین و بار گران بر دوش

 

 

الهی ! از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام ، از انس و جان شرمنده ام ، حتّی از روی شیطان شرمنده ام ، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ،

ناپایدار.

الهی ! عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد ؟

 

الهی ! عارفان گویند « عرِّفنی نفسَک » ، این جاهل گوید « عرِّفنی نفسی

 

 

الهی !  آزمودم تا شکم دایر است ، دل بایر است . « یا مَن یُحیی الارض المیته » دلِ دایرم ده

 

 

الهی ! همه گویند خدا کو ، حسن گوید جز خدا کو

 

 

الهی ! همه از تو دوا خواهند ، و حسن از تو درد

 

 

الهی !  آن خواهم که هیچ نخواهم

 

 

الهی !  ما را یارایِ دیدن خورشید نیست ، دم از از دیدار خورشید آفرین چون زنیم ؟

 

الهی ! همه گویند بده ، حسن گوید بگیر

 

 

الهی ! همه سرِ آسوده خواهند ، و حسن دلِ آسوده

 

 

الهی ! همه آرامش خواهند ، و حسن بی تابی ؛ همه سامان خواهند ، و حسن بی سامانی

 

 

الهی ! به فضلت سینه‌ی بی کینه ام دادی ، به جودت شرح صدرم عطا بفرما

 

 

الهی ! عقل گوید « الحَذَر الحَذر ! » عشق گوید « العَجَل العَجَل ! » ؛ آن گوید دور باش ، و این گوید زود باش

 

 

الهی ! ضعیف ظَلوم و جهول کجا ، و واحد قهّار کجا؟

 

 

الهی ! اگر چه درویشم ، ولی دارا تر از من کیست ، که تو داراییِ منی

 

 

الهی ! در ذات خودم متحیّرم تا چه رسد در ذات تو

 

 

الهی !  روزم را چون شبم روحانی گردان ، و شبم را چون روز نورانی

 

 

الهی ! حسنم کردی ، اَحسنم گردان

 

 

الهی !  دندان دادی ، نان دادی ، جان دادی ، جانان بده

 

 

الهی ! گویند که بُعد ، سوز و گداز آورد ؛ حسن را به قرب سوز و گداز ده

 

 

الهی ! خودت گفته ای ( و لا تَیْأسوا من رَوْحِ الله ) ( سوره یوسف ، آیه 87 ) ، نا امید چون باشم ؟

 

الهی ! انگشتری سلیمانی ام دادی ، انگشت سلیمانی ام ده

 

 

الهی ! سرمایه‌ی کسبم دادی ، توفیق کسبم بده

 

 

الهی ! اگر ستّار العیوب نبودی ، ما از رسوایی چه می کردیم ؟

 

الهی ! ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا ؟

 

الهی ! اثر و صُنع توام ، چگونه به خود نبالم

 

 

الهی ! کلمات و کلامت که این قدر شیرین و دلنشین اند ، خودت چونی ؟

 

الهی ! داغ دل را نه زبان می تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند ؛ الحمدلله که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است

 

 

الهی ! چون است که چشیده ها خاموش اند و نچشیده ها در خروش ؟

 

 

الهی ! از شیاطین جن بریدن دشوار نیست ، با شیاطین انس چه باید کرد ؟

 

 

الهی ! خوشدلم که از درد می نالم ، که هر دردی را درمانی نهاده ای

 

 

الهی ! دیده را به تماشای جمال خیره کرده ای ، دل را به دیدار ذوالجمال خیره گردان

 

 

الهی ! پیشانی بر خاک نهادن آسان است ، دل از خاک برداشتن دشوار است

 

 

الهی ! تو پاک آفریده ای ، ما آلوده کرده ایم

 

 

الهی ! اگر گلم یا خارم از آنِ بوستانِ یارم

 

 

چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می رمند و ددان رامم نیستند الهی

 

 

الهی ! گرگ و پلنگ را رام توان کرد ، با نفس سرکش چه باید کرد ؟

 

 

الهی ! چگونه ما را مراقبت نباشد ، که تو رقیبی ؛ و چگونه ما را محاسبت نباشد که تو حسیبی

 

 

الهیظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد ، در « یوم تُبْلَی السَّرائر » ( سوره طارق ، آیه 9 ) چه کنیم ؟

 

 

 الهی ! شکرت که کورِ بینا و کرِ شنوا و گنگِ گویاییم

 

 

الهی ! درویشان بی سر و پایت در کنج خلوت ، بی رنج پا سیر آفاق عوالم کنند ، که دولتمندان را گامی میسّر نیست

 

 

الهی ! حقّ محمّد و آل محمّد بر ما عظیم است ؛ « اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد

 

 

الهی ! نهرْ بحر نگردد ، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد

 

 

الهی ! چون در تو می نگرم ، رعشه بر من مستولی می شود ؛ پشه با باد صرصر چه کند ؟

 

 

 دیده از دیدار جمال لذّت می برد و دل از لقای ذوالجمال الهی !

 

 

 انسان را قسطاس مستقیم آفریده ای ، افسوس که ما در میزان طغیان کرده ایم الهی

 

 

شکرت که نعمت صفت ایثارم بخشیدی الهی

 

 

نعمت ارشادم عطا فرموده ای ، توفیق شکر آن را هم مرحمت بفرما الهی

 

به سوی تو آمده ام ؛ به حقّ خودت مرا به من برمگردان الهی

 

 

الهی ! اگر بخواهم شرمسارم ، و اگر نخواهم گرفتار

 

 

الهی ! ظاهر که این قدر زیباست ، باطن چگونه است ؟

 

 

الهی ! آخرِ خودت را درحقّ ما اوّل بفرما ، که آخرین شفاعت را اَرحم الرّاحمین فرماید

 

 

دلِ بی حضور ، چشمِ بی نور است ، نه این صورت بیند و نه آن معنا الهی

 

 

الهی ! فرزانه تر از دیوانه‌ی تو کیست

 

 

الهی ! دولت فقرم را مزید گردان

 

الهی ! شکرت که فهمیدم نفهمیدم

 

 

الهی! گریه زبان کودک بی زبان است ، آن چه خواهد از گریه تحصیل می کند . از کودکی راه کسب را به ما یاد داده ای ، قابل کاهل را از کامل مکمّل چه

حاصل ؟

 

 

الهی! یک شوریده ، جهانی را می شوراند ؛ این شوخ دیده را شوریده تر کن