خواننده های پاپ ما ..



روزگاری خواننده های ما سنتی و عرفانی می خواندند
اما اکنون کسی دنبال اون محتوایات نیست
اکنون خواننده های پاپ ما

ما را با صدا خود وآهنگهای جذاب به عالمی ازبی وفایی و نامردی و تاریکی هدایت میکنند

آنها ما را به نامیدی میرسانند و آنها با استفاده از ابزار احساس خود را در دل مردم جای دادند

و چون حرف آنها با زندگی کنونی ما آشناست

و چون صدای اهنگش آهنگ نسل جوان ماست

و چون حرفهایشان حرفهای دل نسل جوان ماست

جوانی که زود عاشق میشود

زود دل به دیگری می سپارد

زود تغییر رنگ میدهد

و حرف خواننده های ما هم فقط شده عشق و دوستی و نامردی و دورنگی و خاطر خواهی و خیانت ..   .
 

حرف من حرف خواننده ای ست که هر روز ما را غمناک تراز دیروز میسازد

متن اشعارش برای ما حرف امید و زندگی نیست




من تو نبودت جز اشک و حسرت

جز گریه کردن کاری ندارم

بی تو نمیشه ، بی تو نمیخوام


حتی یه روزم دووم بیارم

بی تو چجوری با خاطراتت ، روزا و شبها رو بگذرونم

خاطره هامون از خاطرت رفت ، اما هنوزم دلتنگشونم

من ، بی تو نابودم ببین زندم ولی دنیای من مرده

تو ، دنیای من بودی ولی دوریت منو از پا درآورده


شاعر با شعرش هر روز در دل جوان ما رخنه میکند

جوان ما را نامید میکند

کاری میکند که زندگی بدون عشقش معنا نخواهد داشت

میترسم از این فکری که پُرشد

از این سکوت و تنهایی و درد

کاش بعد یک عمر عادت به این درد

این زخم کهنه سر وا نمی کرد

این کوله بار تنهاییا که سنگینی کرده باز روی شونم

باز با خیالت تاوقتی زنــــــدم رو دوش خستم هی می کشونم

من ، بی تو نابودم ببین زندم ولی دنیای من مرده

تو ، دنیای من بودی ولی دوریت منو از پا درآورده

شاعر ما به جوان ما میفهماند برا کی و برای چی زنده ای وقتی که عشقت کنارت نیست

تموم این شعر زمرمه ی هر روز جوان ماست

**

چشام بستست ولی فکرم یه عمره که نخوابیده

مرورت می کنم هر بار بهم حس جنون میده

نفس میکشم و اشکام نشون میدن چقدر خستم

نمی دونی چرا زنده ام نمی دونم چرا هستم

نمی دونم چرا هستم

نمیخوام با یه دلشوره که افتاده توی جونم

تو رو از اتفاقی که نیفتاده بترسونم

صبوری میکنم هر بار یه حسی تو دلم میگه

دلت آروم گرفت آخر

ولی پیش یکی دیگه

از امروز هر شبم گریست با یه حس عذاب آور

شب و روزام یکی میشن با این قرصای خواب آور

نمی دونی چرا زنده ام نمی دونم چرا هستم؟

و بی اعتمادی و هرزه گی را نمایان میکند


حال کمی عرفانی باشیم






یارا یارا 
گاهی

دل ما را
به چراغ نگاهی روشن کن

چشم تار دل را
چو مسیحا

به دمیدن آهی روشن کن
بی تو برگی زردم

به هوای تو می گردم
که مگر بیفتم در پایت

ای نوای نایم
به هوای تو می آیم

که دمی نفس کنم تازه در هوایت
به نسیم کویت ای گل

به شمیم بویت ای گل
در سینه داغی دارم

از لاله باغی دارم
با یادت ای گل هر شب

در دل چراغی دارم
باغم بهارم باش

موجم کنارم باشم
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آیی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی


شاعر دل غم زده ی ما را به سمت نور خدا
به سمت امیدواری
سوق میدهد
او ما از تاریکی به روشنایی هدایت میکند

شاعر و خواننده میتواند در ذهن هر کسی این مطلب را بگنجاند

اگر تنهاترین تنهایان شوم باز هم   خدا  هست
 



همه ی ما نیاز به نوری از جنس خدا داریم که برای آرامش و رسیدن به تعالی محتاجش خواهیم بود