رهبر معظم انقلاب اسلامی:
 

این جنگ(دفاع مقدس)، یک جنگ دفاعى بود

جنگ تدافعى و دفاعى(دفاع مقدس)، محل بروز غیرت و تعصب و وفادارى عمیق انسانها به آرمانهایى است که به آنها پایبند است


دریافت

نسل جوان دوران دفاع مقدس توانست با فداکارى، با هوشمندى، با اراده و عزم راسخ، کشور را از دست دشمن نجات بدهد.



صدام با تموم قوا حمله کرد  به نیت تسخیر چند روزه

به خودش ونیروهاش و تجهیزاتش ایمان کامل داشت

اما یه چیزی رو فراموش کرد





او ایمان جوانان ایران زمین رو فراموش کرد

جنگ رو شروع کرد جنگی که بر ما تحمیل شد و ما آن را جنگ تحمیلی خواندیم

دفاع از این جنگ تحمیلی بر ما فریضه شد و  ما این دفاع را دفاع مقدس نامیدیم





همه و همه غیر از عده ای محدود برای دفاع از اسلام و انقلاب و کشور و ناموس آمدند

آنها درک کردند که دفاع از کشور واجب و کشته شدن در برابر شیاطین و کفر شهادت است

مرگ را با جان دل خریدند

کوتاهی نکردند

در این بین نوجوانان و جوانان نقش پر رنگی داشتند

ایمانشان باعث شد که بزرگ مردان دفاع مقدس باشند.

(لبخندهاشون زیباست )






اینا هم ابهت دارند وهم اقتدار

اینها شیر هایی هستند که مثل کوه استوارند




اینان معراجی ها ما هستند



ما کشوری با قدمت چند هزار ساله هستیم

اسطور هایی فراوانی داریم

اما هر کدوم از این شیر بچه ها مثل یکی از اون تعداد اسطور های قدیمی هستند




اینها بودند که الان با آرامش نشسته ایم

اینها باعث شدند که کشور ما بزرگ بشه




 خون و بدنهای تکه تکه ی اینها باعث شد که من و تو و ما الان جیره خوار کشور های غربی وشرقی نباشیم








الان ما

برای خودمون یک ایران سربلندیم


باید به ایرانی بودن خودمون وداشتن چنین قهرمان و پهلوان هایی افتخار کنیم


حالا ما کجای کاریم!!

ارزش کار این شهدا در دید ما چقدره !!؟

آیا کارشون قابل جبرانه !!!؟

اما همه شون تو وصیت نامه شون یه حرفهای مشترکی هم داشتند

مدافع ولایت فقیه باشیم

خواهران ما حجابشونو حفظ کنند

ولی ما الان شرمنده شونیم


چراااا ؟







مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن،
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن،
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن؛
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را.
شهید سعید زقاقی




 

عکس اول را گذاشت روی میز: این پسر اولم محسن است
عکس دوم را درآورد و گفت: این پسر دومم محمد، دوسال از محسن کوچکتر بود
عکس سوم را در آورد رفت بگوید این پسرسومم... دید شانه های امام میلرزد.
فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت: 4 تا پسرمو دادم که اشک شما رو نبینم.

 

منبع (با خلاصه سازی): +

توضیح: این اتفاق توسط حجت الاسلام قرائتی

(که حساسیت زیادی در پرهیز از بیان مطالب غیر مستند دارند) نیز نقل شده است.

 

*******************************

عزیزان

هر پدر و مادری جوان خودشو بیشتر از خودش دوست داره

اینها قراره بود تکیه گاه شون باشند / امید و آینده شون باشند

اونا رفتند بخاطر ما

پس قدر دان شهدای خودمون و خانواده های گرامی شان باشیم

 






وعده ی دیدار بسیار نزدیک است...

یاد و نام  شهدای دفاع مقدس را گرامی میداریم