یکی  از   علما   چند   شبی   در   هیئتی   منبر    میرفت

شب   آخر    پاکت    چند   شبی    را   که   منبر   رفته   بود   از   صاحب   مجلس   گرفت ..




حلالم کن

 
یکی از علما چند شب در هیأتی منبر رفت.


شب آخر، پاکت چند شبی را که منبر رفته بود از صاحب مجلس گرفت.


شخصی جلوی عالم را گرفت و گفت: «حاج آقا! بی‌زحمت یک دعا در گوش من بخوانید».


آن عالم دعا را خواند. بعد آن شخص گفت: «آقا! من را حلال کنید».


حاج آقا گفت:


«حلالت کردم».


چند دقیقه بعد آن عالم رفت تا برای خانه‌اش خرید کند.


وقتی خواست پول اجناس را به صاحب مغازه بدهد، دست کرد


داخل جیبش و دید ای داد بی‌داد! خبری از پول و پاکت نیست.


عالم به لهجه ترکی گفت:


«ددم وای! حلالش هم کرده‌ام».