داستان  زندگی    ما هم مثل  همین کلم هست


ما   روزهای زندگی   را تند تند  ورق میزنیم  و فکر می کنیم  که ...




کسی اولین بار یه کلم دید.


اولین برگش رو کند,


زیرش یه برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگه و...


با خودش گفت: چه چیز مهمیه که اینجوری کادوپیچش کردن..!



اما وقتی به تهش رسید و برگهاتمام شد،


متوجه شد که چیزی توی آن برگها پنهان نشده.


بلکه کلم مجموعه ی این برگهاست.


داستان زندگی ما هم مثل همین کلم هست.


ما روزهای زندگی را تند تند ورق میزنیم وفکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده.


در حالیکه همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم..


وچقدر دیر میفهمیم که بیشترغصه هایی که خوردیم, نه خوردنی بود


نه پوشیدنی,فقط دور ریختنی بودو تلاش برای بهترشدن زندگی,


همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم......