فردی وارد داروخانه شد و با لهجه ای ساده و روستایی پرسید:


کرم ضد سیمان دارید؟؟؟


فروشنده با لحنی تمسخر آمیز گفت:کرم ضد سیمان؟ بله که داریم!



کرم ضد تیرآهن و آجر هم داریم حالا ایرانیشو میخوای یا خارجیشو؟؟؟


اما گفته باشم خارجیش گرونه ها؟!!!


مرد نگاهش را به دستانش دوخت و آنهارا رو به صورت فروشنده گرفت و گفت:


از وقتی کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده،نمیتونم صورت دخترمو ناز کنم!


اگه خارجیش بهتره،خارجی بده!


متصدی داروخانه لبخند روی لباش یخ زد...




چه حقیر و کوچک است آن کسی که به خود مغرور است!



چرا که نمیداند بعد از بازی شطرنج،شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار میگیرند


جایگاه شاه و گدا،دارا و ندار قبر است...


تقواست که سرنوشت ساز است...


برای رسیدن به کبریا باید نه "کبر" داشت نه "ریا" مواظب باشیم


که "تقوا" با یک "تق" "وا" نرود...