تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم
اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم
من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
ب برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست
آدمها زندگی میکنند… انسانها زیبا زندگی میکنند !
آدمها میشنوند !… انسانها گوش میدهند
آدمهامیبینند… انسانها عاشقانه نگاه میکنند !
آدمهادر فکر خودشان هستند…
انسانها به دیگران هم فکر میکنند
آدمهامیخواهند شاد باشند انسانها میخواهند شاد کنند !
آدمها،اسم اشرف مخلوقات را دارند…
انسانها اعمال اشرف مخلوقات را انجام میدهند !
آدمهاانتخاب کردهاند که آدم بمانند…
انسانها تغییر کردن را پذیرفتهاند، تا انسان شدند !
آدمهامیتوانند انسان شوند… انسانها در ابتدا آدم بودند !
آدمها.. انسان ها ...
آدمهاآدماند… انسانها " انسان !
اما ...
آدمهاو انسانها هر دو انتخاب دارند ...
اینکه آدم باشند یا انسان، انتخاب با خودشان است .
نیاز نیست انسان بزرگی باشید،
انسان بودن خود نهایتِ بزرگی ست .