
عاشق همسرش بود ...
وقتی پیش دوستاش با همسرش تماس می گرفت
خجالت می کشید به همسرش بگه دوستت دارم .
قرار شون این شد که هر موقع تماس می گرفت به جای دوستت دارم بگه :
یادت باشه
نوبت
اعزام به سوریه شده بود . برای اخرین بار از پله ها پایین می رفت
و همسرش بهش نگاه می کرد
مدام با صدای بلند می گفت :
یادت باشه...

اشک...