می‏گویند: گروهی به عیادت مریضی رفتند، در میان آنان جوان لاغر اندامی بود،


 
مریض به او گفت: این لاغری تو از چیست؟ پاسخ داد:



 علتش امراض و اسقام است.



گفت: تو را به خدا قسم حقیقت حالت را به من بگو. جوان گفت:



شیرینی دنیا را چشیدم تلخ بود، زر و زیورش نزدم کوچک است،



طلا و سنگش پیشم یکسان است،



گویی عرش حق را برای تماشایم ظاهر کرده ‏اند



 و من آن را آنچنان که هست می‏بینم،



رفتن مردم را به سوی بهشت و جهنّم مشاهده می‏کنم،



 با تماشای این حقایق روزم به روزه می‏گذرد و شبم به بیداری،



در آنچه هستم، از عبادت و عمل به چشمم نمی‏آید؛



زیرا عملم در برابر ثواب حق بسیار کم است‏.




پی نوشت:

*اثر استاد حسین انصاریان.