در روستای «قرقی» مشهد مردی زندگی می‌کند که 33 سال است چشمانش رنگ خواب را ندیده است. رجب رشیدی‌نسب، جانباز 25 درصد، سال 61 در شانزده سالگی عازم جنگ می‌شود و بر اثر اصابت ترکش به سرش، رگ خواب خود را از دست می‌دهد و دیگر نمی‌تواند خواب را در چشمانش احساس کند.

 

 

 خیلی سخت و دردآور است که همه خواب باشند و ما نتوانیم حتی پلک روی هم بگذاریم، مجبوریم با مطالعه یا تلویزیون نگاه کردن خود را خسته کنیم تا خواب به چشمانمان بیاید، اما اگر این بی‌خوابی ‌فقط یکی دو شب ادامه پیدا کند، قطعا تمام تمرکزمان را برای انجام کارهای روزمره از دست خواهیم داد چه برسد به این‌ که هیچ وقت خواب به چشمانمان نیاید.

در روستای «قرقی» مشهد مردی زندگی می‌کند که 33 سال است چشمانش رنگ خواب را ندیده است. رجب رشیدی‌نسب، جانباز 25 درصد، سال 61 در شانزده سالگی عازم جنگ می‌شود و بر اثر اصابت ترکش به سرش، رگ خواب خود را از دست می‌دهد و دیگر نمی‌تواند خواب را در چشمانش احساس کند.وی درباره خودش و شرایطش می‌گوید: سال‌های اول بیدار خوابی برایم سخت نبود، اما کم‌کم بدنم در برابر داروها مقاوم شد و این بیدار خوابی‌ها به یک عادت تبدیل شد؛ به طوری که قوی‌ترین قرص‌های خواب هم هیچ تاثیری روی من ندارد و حتی برای چند دقیقه هم چشمانم روی هم نمی‌رود.

وی می‌افزاید: یک فرد عادی 33 روز هم نمی‌تواند بیدار بماند کم می‌‍‌آورد؛ حتی اگر سه روز نخوابد زندگی‌اش مختل می‌شود، اما من 33 سال است که نخوابیدم تا ساعت 12 که همه بیدارند اوضاع خوب است اما همین که چراغ به نشانه خوابیدن خاموش می‌شود سردردهای من نیز شروع می‌شود. بعضی از شب‌ها در خانه طاقت نمی‌آورم و با موتور از خانه بیرون می‌زنم.

رشیدی نسب ادامه می‌دهد: هوا که گرم‌تر بود توی خیابان آتش روشن می‌کردم و تا صبح چای و تخمه می‌خوردم باید یک جوری شب را به امید صبح بگذرانم. گاهی شب‌ها نیز به خواجه مراد می‌روم یا به کوه و بیابان می‌زنم، بیشتر چوپانان اطراف مشهد مرا می‌شناسند.

تسنیم نوشت، حاج رجب می‌افزاید: هر دو شب یک سرم می‌زنم. در این سال‌ها به‌قدری سرم زده‌ام، دستانم فلج شده‌اند با زدن این سرم‌ها تنها یکی دو ساعتی کسل و گیج می‌شوم، اما باز هم خوابم نمی‌برد. روز را خیلی دوست دارم به طوری که خوشبختی من در روز است آرزو دارم همیشه روز باشد، با غروب آفتاب سخت‌ترین لحظات زندگی من رقم می‌خورد.


جانباز 25 درصد فریمانی می‌گوید: تست خوابم را همین چند وقت پیش به آلمان فرستادند، اما پس از بررسی در کمیسیون پزشکی اعلام کردند این بیدار خوابی‌ لاعلاج است و ما هیچ کاری نمی‌توانیم انجام دهیم؛ زیرا رگ خواب از بین رفته است. البته می‌گویند یک راه وجود دارد که در اثر این درمان چشمانم آسیب می‌بیند و حتی ممکن است بینایی‌ام را از دست بدهم. قرص‌هایی که مصرف می‌کنم آب بدنم را خشک می‌کنند به همین دلیل شبی 20 لیتر چای می‌خورم یک فلاکس چای دارم که آن را پر می‌کنم و تا صبح خودم را مشغول می‌کنم.